محبوبان یار

ساخت وبلاگ
حرفهای مشاورها به من امید و انگیزه میداد اما موقت بود.انگار باید خودم کاری میکردم. پس باز دست به دامان نوشتن کردم.صحبت های بیخودی زیاد داشتم.زیاد حرف میزدم و بعضی آدم ها از این زیاد حرف زدنم و بعضی حرفهایم خوششان نمی آمد ولی من چاره ای نداشتم.ذهن پرشده از حرف های نگران کننده را باید جایی تخلیه میکردم.الان که دوستانم می پرسند حالت چطور است ،پشیمان هستم از بیان آن حرفها اما بی خیال.آدم است با حالات و احساسات متفاوت.انسان که در حال تغییر است پس نگرانی ام شاید بی دلیل باشد.روزهای سخت زندگی می‌گذشت و همه از من انتظار داشتند که شا  باشم، قوی باشم در حالی که من که اولین بار بود با این حالات و احساسات مواجه می شدم، نمی‌توانستم.تمام تلاشم را کردم .سایت ها و کتاب‌های روانشناسی را خواندم.تا اینکه با سایت دکتر سنایی آشنا شدم و موضوعی به نام خطاهای شناختی ذهن .یک هفته تمام فکرهایم را نوشتم و متوجه خطاهای ذهنم شدم ،خطاهایی که سالها با خودم حمل کرده بودم بدون آنکه بدانم.البته چیزهایی فهمیده بودم ولی اذیتم نمیکرد، سریع از آن رد میشدم اما این بار تبدیل به یک وسواس فکری شده بود.در بخش نظرات چقدر دوستانی بودند که از وسواس فکری رنج می بردند و من فهمیدم من تنها نیستم. محبوبان یار...
ما را در سایت محبوبان یار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7allah-layoheb-yoheb4 بازدید : 112 تاريخ : شنبه 21 خرداد 1401 ساعت: 10:56

بعد از آن با کتاب خودت باش ریچل هالیس آشنا شدم و متوجه نکات خوبی در زندگی شدم.در همین جستجوها با سایت دیگری آشنا شدم که آن هم به من کمک خوبی نمود.کم کم حالم رو به بهبود رفت اما ته ذهنم هنوز درگیر بود و علت اصلی این همه اضطراب،ترس و نگرانی نامشخص.در این روزهای تلخ و سخت، از دوست خوبم یاد کنم که هر روز مزاحمش میشدم ولی او صبورانه و با ارامش به من امید و انگیزه میداد خیالم را راحت می‌کرد که برای همه اتفاق می افتد و کم کم همه چیز درست می‌شود.حالا حالم بهتر است و می‌توانم راحت تر زندگی کنم اما هنوز با خودم و زندگی راحت نیستم یعنی کمی استرس در من وجود دارد.خداوند که مرا آفرید خودش فرمود لاخوف علیهم و لا هم یحزنون، پس استرس و اضطراب دلیلی ندارد.آن روزها مشاور به من می‌گفت تو از خدا دور نیستی و این فقط یک توهم است.اما من چه روزهای بی خدایی رو گذراندم  و چه ترسی در وجودم ریشه دوانده بود .نمی‌دانم نظر خدای مهربانم در آن روزها چه بود؟آنقدر از دست خدا ناراحت بود که فقط خودش می‌داند. دلم میخواست آرامم کند و بگوید چیزی نیست بنده ام ولی هیچ امیدی نبود.من در ناامیدی مطلق بودم.الان هم هنوز راه طولانی در پیش دارم برای رسیدن به آن آرامش.شاید هنوز هم در توهم هستم و خدا مرا در آغوش گرفته و همه اینها توهمی بیش نیست و تنها ذهنیات من است.قوانین دنیا و زندگی را بلد نیستم، می‌دانم ولی هنوز باور و یقین نشده است برایم.کاش قوانین این زندگی را بهتر درک میکردم.عیبی ندارد این روزها باز هم فرصتی است برای یادگیری ان، هر چند سخت است.  محبوبان یار...
ما را در سایت محبوبان یار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7allah-layoheb-yoheb4 بازدید : 127 تاريخ : شنبه 21 خرداد 1401 ساعت: 10:56

من دچار برتری طلبی و فخرفروشی هستم.از اینکه از دیگران تعریف و تمجید کنند و یا چیزی داشته باشند که من نداشته و یا حتی دیرتر به دست بیاورم ناراحت میشوم، اسمش را می‌توان حسادت هم گذاشت.دکتر هولاکویی می‌گوید اینها ریشه در جهان بینی انسانها در کودکی دارد یعنی شرایط من طوری بوده است که جهانم را  خیلی کوچک تصور کرده ام.فکر کرده ام که من هستم و یک خدا و بقیه هیچ حقی ندارند جز بدبختی و مشکلات.همه خوبی ها باید برای من و خانواده ام باشد.خدای رب السموات و الارض را بسیار کوچک تصور کرده ام.اصلا مگر خدا را می‌توان تصور کرد؟من سالها در غفلت محض بوده ام و در بسیاری از بدی ها روحم را به نابودی و ویرانی کشاندم.حالا کم کم به امید خدای عظیم در حال  رفع  کاستیها و پلیدی های روح و روانم هستم.من برای رفع این برتری طلبیها و حسادت باید این منیت های درون را از بین ببرم و فکرهای جدید را به ذهنم یاد بدهم و وجودم را پاک کنم.من یک مخلوقم همین مثل همه مخلوقات عالم هیچ فرقی ندارم.من هم یکی از میلیاردها آدمی هستم که خدا خلق کرده و همه آنها دارای خوبی و بدی هستند مثل من و مطمئنا بهتر از من...رب العالمین همانگونه که زمین و آسمان را ربوبیت می‌کند همه ما آدمها را نیز پرورش می‌دهد.برای هر یک مسیری و ابتلایی و امتحانی و تقدیری در شان خودش. محبوبان یار...
ما را در سایت محبوبان یار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7allah-layoheb-yoheb4 بازدید : 113 تاريخ : شنبه 21 خرداد 1401 ساعت: 10:56